جدول جو
جدول جو

معنی صرمه کش - جستجوی لغت در جدول جو

صرمه کش
(صِ مَ / مِ کَ / کِ)
شفشاهنج. شفشاهنگ. رجوع بدین لغات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرمه کش
تصویر سرمه کش
کسی که سرمه به چشم بکشد، میلۀ باریکی که با آن سرمه به چشم می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغمه کش
تصویر نغمه کش
نغمه پرداز، آوازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اره کش
تصویر اره کش
کسی که پیشه اش بریدن چوب، تخته یا تنۀ درخت با اره است
فرهنگ فارسی عمید
(بِ لَ / لِ)
شخصی که مردمان را با گفتن لفظ الصلاه برای نمازعید یا نماز مرده آگاه میسازد. آنکه بر فراز مناره یا مأذنه یا مکان مرتفعی با بانگ بلند الصلاه میگویدتا مردمان برای نماز عید یا نماز مرده حاضر شوند
لغت نامه دهخدا
کرم کشنده. کشندۀ کرم. قاتل الدود. قاتل الدیدان. هر یک از داروها که کرم روده کشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
که چیزها به اره قطع کند. مباشر ارّه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ کُ)
دهی از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از قنات و محصول آن حبوب است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ کَ)
کفچه نول
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ کِ)
دهی است از دهستان کرم بخش ترک شهرستان میانه که در 15 هزارگزی خاور بخش و 22 هزارگزی شوسۀ خلخال به میانه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 464 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود گرم، محصولش غلات عدس و نخود سیاه، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
رمّال. (ملخص اللغات حسن خطیب). رجوع به رمال و رمل شود
لغت نامه دهخدا
کسی که به چشمهای خود سرمه کشیده باشد، آنکه چشمان دیگران را سرمه کشد، روشن کننده چشم بینایی دهنده، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کش
تصویر اره کش
اره کشنده آن که با اره چیزها را قطع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه کش
تصویر نغمه کش
نغمه پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده کش
تصویر مرده کش
کسی که شغلش بردن مردگان بگورستان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرعه کش
تصویر جرعه کش
((~. کِ))
ریزه خوار، طفیلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرمه کشی
تصویر سرمه کشی
اکتحال
فرهنگ واژه فارسی سره
گذشته ی نزدیک، پریروزها
فرهنگ گویش مازندرانی
اره کش
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در کوهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای برای لای روبی کف حمام های قدیمی و خزانه ای، در
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند کبود رنگ و گوش کوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی
اره کش
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
بلوز بافتنی
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمان آلوده به اشک، حالت چشم ها پس از گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
آورنده ی هیزم، هیزم کش
فرهنگ گویش مازندرانی